باز هم تجربه کن ....
باز هم تجربه کن ...
یک بار کافی نیست !
چه زجر آوراست پیشینه های فکری قدیمی ....
تجربه های غلط ...
اعتقادات بیرحمانه ای که مصادره به مطلوب میکنیم ....
و سالهای سال آنهارا در بقچه ی تیره ی فکریمان حمل میکنیم ....
کودک بودم که در یک میهمانی شبانه برای اولین بار با پدیده ای سرخ رنگ به نام "خرمالو" آشنا شدم .
میزبان با لبخندی ملیح خرمالو تعارف کرد و من هم بدون درنگ نامبرده را شکافته و چشیدم .
خرمالوی تعارفی خیلی گس بود و تا چند ساعت احساس می کردم گونه هایم در حال تجزیه شدن هستند!
از آن روز به بعد در نظر من هر کس که خرمالو می خورد فردی " مازوخیسمی " و هر کس که خرمالو تعارف می کرد شخصی " سادیسمی " قلمداد می شد !
در نهایت تجربه تلخ اولین کام از خرمالو باعث شد که من چند دهه
این گردالوی سرخ رنگ را به صورت یک طرفه تحریم کنم!
با اصرار فراوان نزدیکان ، دیوار تحریم خرمالو ترک برداشت و من هم درسالهای اخیر به خرمالو یک فرصت تازه دادم !
خرمالو هم از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و چنان مزه ای را تجربه کردم که مجبور شدم خرمالو را از لیست سیاه بیرحمانه ی خویش بیرون آورم !
بطوریکه هر گاه ببینمش با لذت و حس خوشمزگی اش بسراغش روم
یک تجربه ی غلط باعث شد که چندین سال ازبهترین سالهای عمرم را از همه خرمالو ها متنفر باشم .
اولین تجربه ها ، شالوده ی ما را می سازند .
چه بسیارند باور ها ،
هنجار ها و اعتقاداتی که به خاطر تجربه طعم "گس" آن ها در همه دوران ، هنوز منفور ما هستند...
لازم است خرمالوی گذشته هایت را بار دیگر در این سن و سال بازهم بچشی .......