من اگر شاعر شدم تقصیر بانو بوده است...

و شایـد سالــــها بعـد خــــدا به جبــران تمام دردها و ســــکوتهایم پاداشــــی دهد... پاداشــی بنــام تــــــو!

من اگر شاعر شدم تقصیر بانو بوده است...

و شایـد سالــــها بعـد خــــدا به جبــران تمام دردها و ســــکوتهایم پاداشــــی دهد... پاداشــی بنــام تــــــو!

چه خوش است
راز گفتن
به حریف نکته سنجی

که سخن
نگفته باشی
به سخن رسیده باشد...

آدم و ساعت...

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ


آدم 

و 

ساعت ......



 به ساعت نگاه کردم. 

شش و بیست دقیقه صبح بود.

 دوباره خوابیدم. 

بیدارشدم؛ بازهم به ساعت نگاه کردم : شش و بیست دقیقه صبح بود.

 فکر کردم  هوا که هنوز تاریک است 

حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.

 خوابیدم. 

وقتی بیدارشدم  هوا روشن بود 

ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود. 

سراسیمه و وحشتناک ؛ باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.

 به این کارها عادت نداشت.

همیشه سالم بود ؛

همیشه میتپید و کارم را راه میانداخت ....

 من هم توقع نداشتم.

 

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. 

بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت........ 

مرتب، 

همیشگی.

 آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی. بودنشان برایت بی اهمیت می شود.

 همینطور بی ادعا می چرخند.

 بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود.

 بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.

 قدر این آدم ها را باید بدانیم قبل از اینکه شش و بیست دقیقه شود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۶
rooholla jafary

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی