"منو عکسم همین الان یهویی"
یادش بخیر گذشته هایمان ....
سرگذشت ما و عکسهایمان و تنها قاب عکس پدر و کلمه * الله* روی طاقچه های قدیمی ....
عکسهای خانوادگی که تویش پر از آدمها با لبخند واقعی ....
حس دوستی و مهربانی ...
عکسهایی که اعضای خانواده دست بر سینه در کنار آرامگاه امام رضا (ع) ایستاده بودند.
یک آلبوم عکس ؛
که با عکس عروسی پدر و مادر شروع میشد.
تصاویری که بیانگر سرگذشت خانواده ها بود؛ آدمها وقتی دلشان تنگ میشد آلبوم را ورق میزدند.
وقتی مهمان میآمد آلبومها آورده میشد، تخمه می شکستند و دور هم عکس نگاه میکردند
چه بسیار عکسهایی از خودمان؛ که معمولا هم نداشتیمشان ...
همه اعضای خانواده معمولا یک آلبوم داشتند و آدمها با ازدواج میتوانستند آلبوم عکس جداگانهای داشته باشند. داشتن آلبوم عکس به معنای مستقل شدن از خانواده بود .
امروزه دیگر آلبومی وجود ندارد.
دیگر هویتی هم وجود ندارد.
عکسها گرفته میشوند ولی حتی یک بار هم نگاه نمیشوند.
عکسها مانند پودر رختشویی فقط مصرف میشوند. همه عجله میکنند تا لحظههایشان را با عکس ثبت کنند، ولی چون این جمله باب شده است که "در لحظه زندگی کنید" معمولا به هیچ لحظهای پس از ثبت شدن با عکس، رجوع نمیشود.
لحظهها فقط ثبت میشوند! گویی لحظهها برای فراموش شدن ثبت میشوند تا برای در خاطر ماندن!
و ما دیگر غیر از خودمان هیچ عکسی ازاصل و اقواممان نداریم
خودمان یکه و تنها ...
در همه حالتها ....
"من چقدر بینظیرم!"
''یهویی !''
''تنها!''
از لنز دوربین های قدیم "ما" بیرون میآمد
واز لنز دوربینهای امروز "من" متولد میشود.
"منو تنهایی همین الان یهویی"